جدول جو
جدول جو

معنی سر بر زدن - جستجوی لغت در جدول جو

سر بر زدن
روییدن گیاه و پدید آمدن آن، ظاهر شدن آشکار شدن، طلوع کردن (آفتاب)
فرهنگ لغت هوشیار
سر بر زدن
روییدن، آشکار شدن، طلوع کردن
تصویری از سر بر زدن
تصویر سر بر زدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سر برزدن
تصویر سر برزدن
سر برآوردن و روییدن گیاه از زمین یا برگ و غنچه از درخت، سر زدن، برآمدن آفتاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زه بر زدن
تصویر زه بر زدن
شیرازه بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پش بر زدن
تصویر پش بر زدن
بند زدن وصل آهنین زدن باهن بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر برکردن
تصویر سر برکردن
سر بالا کردن، نافرمانی کردن عصیان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر باز زدن
تصویر سر باز زدن
امتناع کردن ابا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر وا زدن
تصویر سر وا زدن
اعراض کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر پا زدن
تصویر سر پا زدن
پشت پا زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر پر زدن
تصویر پر پر زدن
بال و پر زدن پرنده
کنایه از جان دادن و مردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سر باز زدن
تصویر سر باز زدن
سر وا زدن، سر تافتن، سر برتافتن، نافرمانی کردن، سرپیچی کردن، ابا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سر برکردن
تصویر سر برکردن
سر برآوردن، سر برداشتن، سر بلند کردن، قیام کردن، به پا خاستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لب بر زدن
تصویر لب بر زدن
غرور و نخوت نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم بر زدن
تصویر دم بر زدن
((~. بَ زَ دَ))
نفس تازه کردن، آسودن، حرف زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سر بر کردن
تصویر سر بر کردن
((~. بَ کَ دَ))
سربلند کردن، سر درآوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سر باز زدن
تصویر سر باز زدن
((سَ. زَ دَ))
نافرمانی کردن، تمرد، سرکشی، طغیان
فرهنگ فارسی معین
جدا کردن سر (انسان و حیوان) از تن گردن زدن ذبح کردن، یا سر بریدن میبرند. گران میفروشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر بردن
تصویر سر بردن
حمل کردن سر بریده، تند رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر بردن
تصویر سر بردن
((~. بُ دَ))
مجازاً، تند رفتن
فرهنگ فارسی معین