- سر بر زدن
- روییدن گیاه و پدید آمدن آن، ظاهر شدن آشکار شدن، طلوع کردن (آفتاب)
معنی سر بر زدن - جستجوی لغت در جدول جو
- سر بر زدن
- روییدن، آشکار شدن، طلوع کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سر برآوردن و روییدن گیاه از زمین یا برگ و غنچه از درخت، سر زدن، برآمدن آفتاب
شیرازه بستن
بند زدن وصل آهنین زدن باهن بستن
سر بالا کردن، نافرمانی کردن عصیان کردن
امتناع کردن ابا کردن
اعراض کردن
پشت پا زدن
بال و پر زدن پرنده
کنایه از جان دادن و مردن
کنایه از جان دادن و مردن
سر وا زدن، سر تافتن، سر برتافتن، نافرمانی کردن، سرپیچی کردن، ابا کردن
سر برآوردن، سر برداشتن، سر بلند کردن، قیام کردن، به پا خاستن
غرور و نخوت نمودن
جدا کردن سر (انسان و حیوان) از تن گردن زدن ذبح کردن، یا سر بریدن میبرند. گران میفروشند
حمل کردن سر بریده، تند رفتن